یک کارمند سکسی های اینستا جوان یک شرکت بزرگ به کار در یک روز خاموش ماند. او در اطراف اتاق راه می رفت, حوصله, چک کردن برای دیدن اگر هر کس دیگری هنوز هم وجود دارد, او می خواست به صحبت, اما هیچ کس وجود دارد. کشیدن دسته در درب بعدی, او وارد دفتر غریبه جوان. او او را دوست داشت, و او در آنجا ماند به صحبت کردن با او. اما مکالمه خود را به تدریج به یک جذابیت مشترک تبدیل شده است. دختر در زمان از یک خروس بزرگ از یک مرد و شروع به آرامی نوازش زبان خود را ، بازی با او در هر راه ممکن است. سپس آن مرد آن را بر روی دسکتاپ قرار داده و خروس خود را به آن هل داد.